خیلی داغونه؟

والا خودم حس می کنم خیلی داغونه،

از یک تا ده چند تا داغونه؟

اعتراف می کنم دوباره خودم رو انداختم روی فاز "بخواب تا خواب چیزی که دوست داری رو ببینی."

چه موجود ضعیفی. به یک تخیل تکیه می زنه. به یک مجاز تکیه می زنه. به یک وهم.

خب من حالم از این ضعف به هم می خوره، ولی وقتی حال می ده، سخته از خودم دریغ کنم. نمی دونم درسته این رویه. درست نیست. چیه.

بخدا ترک کرده بودم از پیش دانشگاهی.

دوباره برگشته.

اولاش که رفته بود از رفتنش ناراحت بودم،

الآن که برگشته از برگشتنش ناراحتم.

کاش همه چیز اینقدر راحت بود. به راحتی چیدن سناریوی یک خواب.

کاش من مجبور نبودم اینقدر تحت فشار باشم، که مغزم بیفته به همچین کاری. به توهم. به تخیل.

چیزی که وجود نداره و نمی تونه وجود داشته باشه، ولی بیشتر از واقعیت حال می ده.

واقعا حس اعتیاد می کنم. اگه بدونی با چه شوقی این پتو رو می کشم رو سرم تا خواب ببینم.

یعنی یکم دیگه ادامه پیدا کنه، من مسئولیتی قبول نمی کنم در قبال بقیه ش.

همه ی دور و برم بک هو پر شده از عوامل اعتیاد آور.

و منی رو داریم این وسط، که کم کم ضعیف بودن براش مهم نیست.


هر شب یک دور با خودم حرف می زنم که حالا کیلگ کام آن واقعا ضرورتی نداره قبل خواب به فلان موضوع فکر کنی و بدون فکر بگیر بخواب، 

و جواب خودمو می دم که زر نزن بابا، دلم می خواد، تایم خواب خودمه، به تو چه. خواب هر کوفتی که دلم می خواد رو می بینم، به هیشکی هم ربطی نداره




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه تئاتر منوجان یک عشق Stephanie فاخته پرواز Robin غذای اصیل ایرانی مجلسی غذاهای شیک برای مهمانیها در تهران اهورا بارانی ونوس گرافیک